تینا_گيوري کیه؟؟

من_چمیدونم...

هیون_پسرا فک کنم باید بهشون بگیم...

رومی_چیو؟؟

جونگمین_اینکه تو این مدرسه جنایت میکنند...

ما_چیییییییییییی؟؟

سانگ_هییییییییییس...اروم...بشینید براتون توضیح میدیم...

ما نشستیم رو تخت...

هیون_حدود 7 سال پیش پروفسوری بود که میخواست کل مردم کره ی زمینو به وسیله ی بیماری خطرناکی از بین ببره و صاحب زمین بشه...

کیم_اون دوتا دختر داشت...دختر بزرگه فهمیده بود که پدرش میخواد ادم بکشه...شروع کرد به تهدید کردنش...پروفسورم از تهدیدای دخترش ناراحت شده بود و شب حسابی مست کرده بود...

جونگمین_اون شب پروفسور به طور عجیبی کشته میشه...من تحقیق کردم میگن روح اون تو این مدرسه حضور داره..اون دخترها و پسرارو میبره و روی اونا ازمایش انجام میده تا دوباره بتونه اون بیماریو برگردونه....

ما از ترس داشتیم عین بید میلرزیدیم...

دوباره صداها شروع شد...همون صدای خنده...بعد صدا قطع شد...

هیون_ریحانه خوبی؟

من_دوباره اون صدا بود...

تینا_من هیچ صدایی نمیشنوم...

بقیه_منم...

دوباره صدا شروع شد...انگار ینفر میگفت به اینه نگاه کن...

منم میترسیدم به اینه نگاه کنم...فقط یجا ایستاده بودم...

تینا_ابجی خوبی؟؟

صدا دوباره اومد_به اینه نگاه کن...نجاتم بده...

من برگشتمو به اینه نگاه کردم یه دختر بچه بود...با لباس سفیدو موهای ژولیده...

من از ترس زبونم بند اومده بود..

هیون_ریحانه خوبی؟؟ریحاااااااااااااااااانه...

من_اینه...اینه...

دختره داشت منو نگاه میکرد....

هیون_اینه؟؟

همه به اینه نگاه کردن....

کیم_هیچی تو اینه نیس...

دختره داشت دستشو میاورد سمتم گف_بیا...کمکم کن...نجاتم بده...

من_جیییغ....هیون دستشو گذاشت رو دهنم...

هیون_هیییییییییییییییییس دیوونه شدی الان همرو بیدار میکنی...

رومی_ریحانه چیشده؟؟(با گریه)

تینا_ابجی خوبی...چی تو اینس...پس چرا ما نمیبینیمش..

هیون دستشو از رو دهنم برداشت و منو بغل کرد...

هیون_چی دیدی؟؟اون چیه؟؟

من_ی دختر بچه بهم گف بیا کمکم کن...خیلی ترسناک بود..(با گریه)

هیون_باشه اروم باش...اون دیگ رفت...

رومینا خیلی ترسیده بود...اونم زد زیر گریه..

رومی_بیاید فرار کنیم..مگرنه میمیریم(با گریه)

جونگمین دستشو گذاشت رو شونه رومی..جونگ_نمیتونیم هممونو میکشن...اروم باش...

خانم میرندا(ناظم) درو باز کرد_شماها چرا بیدارید؟؟اینجا چ خبره؟؟مایده کجاس؟؟ریحانه و هیون چیکار میکنید...

منو هیون از هم جدا شدیم...

هیون_مایده رفته...با این حرفش همه برگشتن به هیون نگاه کردن...

هیون_برای همین ریحانه داشت گریه میکرد...

خانم میرندا_چیییییییییییییییییییی؟؟رفته؟؟؟امکان نداره...

جونگمین_رفته چی امکان نداره...

خانم میرندا_باش من بهش رسیدگی میکنم...الان بگیرید بخوابید...

ما_باشه..

خانم میرندا که رفت...پسرا هیونو تشویق کردن...

سانگ_افرین بازیگر خوبی هستی...

هیون_ممنون...بیاید بخوابیم تا نکشتتمون...ریحانه اگه از چیزی ترسیدی صدام کن..

من_باشه ممنون..

ما خوابیدیم...پسرا بیدار بودند و اروم حرف میزدن...

جونگمین_افرین هیون ازین کارا به منم یاد بده...

هیون_کدوم کارا؟

جونگمین_اگه ترسیدی بیدارم کن...

سانگ_زدی به هدف...

هیون_بروبابا...جونگ حالا تو برای چی میخوای یاد بگیری؟؟(با نیش خند)

جونگمین_شبتون بخیر..

کیم_هییییی موضوعو عوض نکن...

جونگمین به رومینا نگاه کرد...

سانگ_اوووووووووووه گرفتم...

هیون_ بسپارش به من فردا کاری میکنم با هم دوس شید...

جونگمین_کیییییییییی؟؟تو چ کسی...

هیون_اگه شد چی؟؟

جونگمین_اوووووووم اگه بشه...تا یه هفته بهتون تقلب میرسونم...

هیون_قبوله..

جونگمینو سانگ_من بهت پیشنهاد میکنم حرفتو پس بگیری...

جونگ_نمیتونه...

هیون_میبینیم...شب شیک...

پسرا_شبتون بخیر...

فردا...

ما_صبح بخیر...

پسرا_صبح بخیر..

رفتیم سالنو صبحانه خوردیم...من هنوز داشتم به اون دختره فکر میکردم...

هیون_نمیخوای فراموشش کنی؟؟

من_چیو؟؟

هیون_همون روحه..حتما خیال بوده...

من_نمیدونم...وللش..

هیون_بریم سرکلاس...

تو کلاس...

کیم و هیون پیش هم میشستند....

کیم بوم_هیون چطوری میخوای اینکارو بکنی؟؟

هیون_جونگ پسر صادقو حسودیه اگه بفهمه کسی که دوسش داره با ینفر دیگس..صادقانه بهش میگه...

کیم بوم_تو نابغه ای...

زنگ خورد

هیون_رومینا عزیزم ی لحظه میای؟؟

رومی_جااااااااااااااااان؟؟

جونگمین ی چشم غره به هیون رفت...

هیون دست رومینارو گرفتو اونو برد تو راهرویی که خلوته...هیون رومینارو چسبوند به دیوار..منم از کلاس اومدم بیرون داشتم میرفتم تو اتاق گیوری که هیونو رومیو دیدم...هنگ کرده بودم...

هیون داشت سرشو میاور جلو ک جونگمین اومدو هیونو زد...

جونگمین_چیکار میکنی؟؟

هیون_به تو چ؟؟

من همینطوری نگاه میکردم...فقط اشکی که از چشمام میومدو حس میکردم...نمیدونم چرا حس بدی داشتم...این عشق بود؟؟

رومی_چیکار میکنید؟؟

جونگمین_گمشو...

هیون_بروبابا(با نیشخند)...هیون برگشت که بره منو دید...منم به خودم اومدمو اشکامو پاک کردمو رفتم پیش گیوری...

هیون میخواست بیاد دنبالم که من رفتم...

هیون تو دلش_اصلا به من چ؟؟

هیون ی نگاه به جونگمین کردو رفت تو اتاقش...

جونگ_خوبی؟؟

رومی_اره...چرا زدیش؟؟اصلا به تو چ؟؟

جونگمین_اون کثافت میخواست تورو ببوسه..

رومی_ب تو چ؟؟خودم میتونستم جوابشو بدم...

جونگمین_توقع نداری ک بزارم اون کسیو که دوس دارمو ببوسه...

رومی هنگ کرده بود بعد لبخند ملیحانه ای زدو...جونگمینو بغل کرد...

جونگمین از خوشحالی داشت بال درمیاورد...

جونگمین_این یعنی چی؟؟؟

رومی_یعنی اره...

جونگمین_^_^

بقیه قسمت بعد..

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: